دانلود فیلم رضای رضوان با فرمت 3gp
این فیلم ساخته مجید مجیدی در باره کفش داری حرم امام رضا است که به فرمت 3gp برای نمایش در موبایل تبدیل شده است و حجم ان به (7.7 مگابایت) با حفظ کیفیت مناسب کاهش یافته است
برای دانلود به این لینک بروید:
http://wdl.persiangig.com/pages/download/?dl=http://alaatash.persiangig.com/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85%20%D9%85%D9%88%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D9%84/emam.3gp
==================================================
روزنامه «همشهري» به بهانه ميلاد امام رضا(ع) و پخش فيلم «رضاي رضوان» از شبكه سوم سيما نوشت: تا چشم كار ميكرد بيابان بود. در جاده خاكي به دنبال يافتن توتستان به راه افتاديم. دقايقي بعد از دور درختهاي توتستان را يافتيم. كه در آن دل كوير زيبايي خاصي به آنجا داده بود، نسيم در ميان شاخههاي درختان ميوزيد. در باغ باز بود. بوي نعنا كنار جويبار فضا را عطرآگين كرده بود. درختهاي سيب و گيلاس و آلبالو و همچنين تاكستان انگور در باغ خودنمايي ميكرد. نگاهي به اطراف انداختم تا كسي را ببينم، نوشتهاي بر روي ديوار دو اطاق كنار باغ توجهم را جلب كرد. بر روي ديوار نوشته شده بود: دزد محترم به خودتان زحمت ندهيد داخل اتاق چيزي براي بردن پيدا نميشود اگر واقعاً محتاج هستيد با شماره تلفن زير تماس بگيريد، بنده در خدمتتان هستم هر كمكي كه از دستم بر بيايد برايتان انجام خواهم داد. لبخندي زديم و به راه ادامه داديم. صداي زمزمه دعايي از دور توجه ما را جلب كرد. جلوتر رفتيم و صدا لحظه به لحظه وضوح بيشتري پيدا ميكرد. سه نفر در كنار جويبار ايستاده و مشغول خواندن زيارت «امين الله» بودند، زيارت كه تمام شد صلوات فرستادند، ما هم با آنها صلوات فرستاديم. از صداي صلوات ما متوجه حضور ما شدند، برگشتند و به ما خوشامد گفتند. دو كارگر در كنار بوته هاي سير مشغول كار شدند و پيرمرد با لبي خندان به استقبال ما آمد، ما را به چاي دعوت كرد، در كنار جويبار نشستيم سيني چاي را به گروه تعارف كرد. من استكان چاي را كه برداشتم بدون معطلي سئوال كردم: «... آقاي حسيني كفش شما را ياد چي مياندازه؟»
لبخندي زد و گفت: «خب كفش براي پياده روي خيلي خوبه، كفش براي كار، براي اينكه پا راحت باشد خيلي خوبه» و مرتب لبخندي ميزد. انگار منظور مرا فهميده بود ولي نميخواست به صراحت بگويد: گفتم: «خب اينا كه خيلي معموليه، ديگه شما رو ياد چي مياندازه؟» كمي به فكر فرو رفت سرش را پايين انداخت و انگشت دستش را به روي زمين به حركت در آورد قطرهاي اشك از گونهاش سرازير شد و با لهجه شيرين مشهدي گفت: «كفش مورو ياد زيارت مياندازه ياد زائر آقا امام رضا(ع) ياد كفشداري حرم آقا مياندازه». گفتم «براي چي؟» گفت: «خب مو كفشدار زائر آقا هستم.» پرسيدم چند ساله؟ گفت ۱۴ ساله كه آقا به من اين توفيق رو داده كه خادم زائرش باشم. پيرمرد حال خوبي داشت. گفتم براي ما تعريف كن كار اصلي شما چيه و هفته اي چند روز براي كفشداري حرم ميري؟ گفت، كارمو كه معلومه كشاورزم، هفته اي يكبار ۱۲ ساعت براي كفشداري ميرم. اصلا به عشق كفشداري آقا، هفتهها و ماهها و سالهارو ميگذرونم به عشق آقا كشاورزي ميكنم، اين باغ رو كه ميبيني همش به عشق آقا امام رضا(ع) است مخصوصا اين بوته هاي انگور، آخه آقا انگور خيلي دوست داشتند، موقع محصول انگور بخش زيادي از آنها رو براي زائرين آقا ميبرم. توتستان تو جاده رو كه به طول سه كيلومتر همه رو خودم كاشتم وقف آقا امام رضا(ع) كردم. اصلا من زندگي ميكنم به عشق آقا و بعد سرش را دوباره پائين انداخت. در همان دقايق اوليه كه كنار او قرار گرفتيم كاملا اين عشق در چهره و كلام او موج ميزد، همه وجود او عشق امام رضا بود.به سختي حرف ميزد مدام بايد از او سئوال ميكردم تا كلمه اي حرف از او بيرون بيايد. گفتم از كفشداري برايم بگو، از زائرين، از اينكه كفشهاي زائر را ميگيري چه احساسي داري، اگر كفش تميز يا كثيف و غبارگرفته و مندرس باشد تا كفشي كه تميز است، چه رابطه اي با آنها داري آيا در طول سال برايت اين كار عادي نشده؟ نفس عميقي كشيد و گفت. هر بار كه به كفشداري ميرم انگار كه بار اول اومدم مثل همه زائرهاي آقا كه از راه دور اومدن براي زيارت آقا ما براي گرفتن كفش زائر در كفشداري حرم با دوستان رقابت ميكنيم. هر چقدر كه كفش بيشتر ميگيريم خوشحال تر و راضي تر هستيم.
هر چقدر هم كه كفش مندرس تر و غبارگرفته تر باشد نزد ما عزيزتره. البته كفشهاي نو و تميز هم براي ما عزيزه ، ولي كفشهاي غبارگرفته براي ما لذت بيشتري داره. آخه اون كفشها از راه دور اومدن .بيشتر هم كشاورزها هستن. سنتي هم بين اهل دل هست كه چند كيلومتر به مشهد مقدس مانده از اتوبوس پياده ميشن و مسير ۵ تا ۱۰ كيلومتر ،بعضي وقتها اگر هوا مناسب باشد تا ۳۰ كيلومتر زائر به احترام آقا پياده طي مسير ميكند تا به حرم برسد، اونوقت اون كفشها براي ما از ارزش و منزلت خاصي برخورداره، با لبخندي توأم با حس غريبي ميگفت: كفش اين زائر پياده كشاورز رو با دستمال پاك كني خيلي قيمت داره، بعد غبار اون كفش و جمع ميكنيم آخه اون غبار خيلي مقدسه. ميگفت: حاصل همه عمر من و سرمايه زندگي من ۲ كيلو خاك غبار كفش زائر آقا امام رضا(ع) است. با تعجب گفتم خب اين خاك رو ميخواي چيكار كني؟ لبخندي زد و گفت اون خاك رو توي پلاستيك در صندوقچه خونه گذاشتم و وصيت كردم كه روزي كه سفر به جهان اصلي كردم اون خاك رو داخل قبر من پهن كننده و بدن مرا بر روي آن خاك قرار بدن. ميگفت. فصل زمستان رو خيلي دوست دارم چون عمدتا كفش زائر خيس و گفليه. رونق كار كفشداري تو زمستونه. بعضي وقتها دلم ميخواد فرصت داشته باشيم تا بتونم همه كفشها رو قشنگ خشك و تميز كنم، وقتي زائر از زيارت آقا برمي گرده كفش خوب و مرتب تحويلش بدم، وقتي رضايت رو تو چهره زائر آقا ميبينم. همه وجودم پر از عشق ميشه، البته در يك كلام كار كفشداري حرم آقا كار عشق و همه آرزوي من اينه كه در طي اين سالها يه روزي كفش آقا امام زمان(عج) بدست من رسيده باشد. دوباره چشمانش از اشك پر ميشود، بغض گلويش را ميگيرد و ديگر قادر به ادامه سخن نيست.
|